سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خانه | ارتباط با پرنسس | مشخصاته پرنسس | پارسی یار | طراح قالب

  • کل بازدیدها: 634041
  • بازدید امروز: 7
  • بازدید دیروز: 19
  • با دستای خسته نوشته بهار خانم

    بازی کودکانه

    سه شنبه 86 بهمن 30  ساعت 2:8 عصر

    این یک شعر از پیشرو که خیلی دوسش دارم

     

    ببین عزیزم ... قصه من و تو فقط یه بازی کودکانه بودو بس.

    حالا اگه من مزاحمم ، منو ببخش....

    من امشب فکر میکنم که دیگه میمیرم........

    واسه ی اینکه تو رو من از دست دادم.

    میخوام بگم پشیمونم از رفتارم........

    من من تو رو عذاب از قصد دادم.

    این چشمای من میباره هر وقت یادم.......

    میاد اون شبا که بودیم هر شب با هم

    عهد منو راحت کردی سرقت بازم.......خاطراتو ورق بزن امشب با من

    گل نازم گل نازی... این زندگیم شده بازی

    رفتی تا ابد به خوابو و نامت مونده یادگاری

    صدای فریاد ما تو شبای ما میشکونه سکوت شبو

    هر وقت ناراحتم بودم میبوسیدی روی منو

    یادت میاد چه شبایی قدم زدیم با هم؟

    یادت میاد چه شبایی میخندیدیم با هم؟

    یادت میاد چه شبایی میخندیدیم با هم؟

    یادت میاد چه شبایی که تو قهر میکردی تا من با شاخه گل بیام

    پیشت بگم بمون با من؟

    ولی یادم نبود آدما هم یه روز میمیرنو باید امشب به سوگ تو

    بشینمو ُتصویر چهره ی ماهت رو نگاهم مونده ثابت.

    بیا با تصویرت باز صدام کن نقاش قابت.

    با هم بودیم یه روزی ولی نفهمیدم.

    تو رو میدادمت بازی من میخندیدم.

    اما وقتی رفتی تازه فهمیدم

    بی تو نمیتونم باشم من میترسیدم

    تو خیالم میبینم کنارت نشستم

    دارم میگم عزیزم عاشقت هستم

    ولی تو بهم میگی غمگینو خستم

    چون تو خیالت فقط من با تو هستم

    ----

    ببین عزیزم

    حالا که رفتی فهمیدم دوست داشتم من

    کاش دم رفتنت رو صورتت بوسه میکاشتم

    تب دستات مونده رو دستم یادگاری

    تو به من قول داده بودی تنهام نمیزاری

    توی خواب من همیشه با منی

    وقتی بیدارم میشم یه آدم آهنی

    عکست رو دویار اتاق حرف میزد

    چشمات

    به من میگفت بیا نزدیکم

    باز حس کردم دوباره کنارمی

    از این میترسیدم یه وقت پیش خدا نری

    ولی رفتی و دیگه واسم نمونده چاره

    جز اینکه بمونم با این قلب پاره

    باهم بودیم یه روزی ولی نفهمیدم

    تو رو میدادمت بازی من میخندیدم

    اما وقتی رفتی تازه فهمیدم

    بی تو نمیتونم باشم من میترسیدم

    تو خیالم میبینم کنارت نشستم

    دارم میگم عزیزم عاشقت هستم

    ولی تو بهم میگی غمگینو خستم

    چون تو خیالت فقط من با تو هستم

    چرا چشمای تو به من دروغ نمیگه هیچ وقت

    یه ادم مرده ای واسه ما بدون نیشخند

    تو به من گفتی خاموشه فانوش عشقم

    حالا که اون مرده چرا میگی نابودو تشنم

    آخه کدوم خدایی گفته که آسوده بشکن

    ببین فضای خونه چقدر آرومه امشب

    دوست دارم از آسمون بباره بارون بیشتر

    ولی رفیق به من نگو که آلوده نیستم

    چون چهرت خیلی داغونه بنگر

    به خودت ،چون نمیبینی جادوی بهتر

    اگه خودت نخوای نمیمیری با روح محکم

    که بگی آرامش شبو کابوسه پر کرد

    تو فصل زندگیتو کردی پاییز پر درد

    مسیر زندگیت یه راه تاریک و پر خم

    من خواستم عوض بشم توی ثانیه بردم

    واگرنه توی زندگیم بدون قافیه مردم.

    ببین عزیزم. من دیگه اون ادم ترسوی سابق نیستم.

    بدون که از مرگ نمیترسم. خیلی زود میام پیشت. آره. به زودی.


      هدیه شما به پرنس  ( )


    لیست کل یادداشهای پرنسس کوچولو

    بازگشت دوباره
    تعطیل شد
    تولدم مبارک
    پطروسه فداکار خسته شده....
    مهدی اخوان ثالث
    بازی کودکانه
    نانوشته ها
    تنهای تنها(از نوشته های خودم)
    هزیان های پرنسس
    داستان های کوتاه کوتاه کوتاه